این قصه سر دراز دارد؛ یک خلأ ناشکافتنی شکوفه زده. دویی که با سی اکتاو خودش این پا و آن پا می کنند تا طعم گوشها عوض شود، هرچه از لا میگذرد و به ر میرسد حتی اگر قلهی دو را دوباره فتح کند، باز هم احساسش دودو می زند! یکی نمیشود که نمیشود!
این قصه سر دراز دارد؛ یک خلأ ناشکافتنی شکوفه زده. دویی که با سی اکتاو خودش این پا و آن پا می کنند تا طعم گوشها عوض شود، هرچه از لا میگذرد و به ر میرسد حتی اگر قلهی دو را دوباره فتح کند، باز هم احساسش دودو می زند! یکی نمیشود که نمیشود!
کلا انگار همتون زدید تو خط کانسپت و مفهومی آره؟؟ 😀