بدتر از این هم هست که آخرش بنویسد «شب بخیر پسر». یعنی بسه. دیگه مزاحم نشو. حرفی برای گفتن ندارم و به حرف های گفتنی تو هم دلم خوش نیست.
نکته اش علمی است. عمل کردن به آن نه ثواب دارد نه درهم و دینار. فقط اگر عامل به این دانش نباشی مثل من یک دوست نکبت می شوی. جدی جدی وقتی کسی بد حرف میزند؛ آزارت میدهد؛ به هیچ صراطی با تو راه نمی آید؛ وقتی کسی خلقش همیشه ناجور است و چپ می روی رو به راست می گرداند و نزدیک می شوی هلت می دهد؛ وقتی نسناس بازی در می آورد … وقتی گاز می گیرد و فحش میدهد … وقتی خستگی اش را روی سر تو خالی می کند … وقتی بی حوصلگی اش را با مشت کلمات روی سرت خالی می کند … وقتی از کاه کوه می سازد و تحوبلت میدهد … همه ی همه ی همه این بازی ها برای این است که خودش هم نمی داند با زبان بی زبانی میگوید بیا دردم را بفهم اما به رویم نیاور که دردمندم. حرمتم را نگه دار و اگر می توانی مرهمی بر زخمی باش که آنقدر کهنه شده که دیگر نمی توانم از گوشت و پوست خودم تشخیصش بدهم. بلا دارم و لحظه هایم بلاخیزند. درد دارم و صحنه های هر روز و شبم دردناکند. فقط درکم کن و فقط یادت باشد به رویم نیاوری که بدم. من هم می توانم خوب شوم اما به قیمتش. یکی باید بپردازد… اگر مردشی باش و اگر نیستی لااقل نامرد نشو. خوش باشی
😦 چه عجیب یاد خودم افتادم…
خوبش اينه كه تجربه همگانيه فقط رومون نميشه به هم بگيم اين تجربه رو!
🙂 😦
خیلی سخته! بخصوص که خودت یکی از اونها باشی. من درک میکنم اون آدم رو٬ خیلی زیاد!
یاد یه نفر افتادم…هروقت ک من دلم نمی خواست ب اون زودی خداحافظی کنیم ،مینوشت پسر بخیر عزیزم…
یا بخوابیم….:( از کودکی ما ب نحوه احسن سو استفاده شد…!
:[